loading...
باغ رمان | رمان عاشقانه| دانلود رمان جدید
احسان بازدید : 12029 دوشنبه 05 بهمن 1394 نظرات (0)

نام کتابنام کتاب : رمان منی که سخت میگیرم

نام نویسنده نام نویسنده : ارغوان.الف Arghavan.A

حجم حجم :۱۳MG(تعداد صفحات:۱۴۱۴)

خلاصه داستانخلاصه داستان:

حس عجیبی داشت. گیج بود. مثلِ شخصیت های کارتونیِ زمان بچگیش وقتی مشت می خوردن و دور سرشون چند تا ستاره و پرنده می چرخید… منگ بود… حسی بین خواستن و نخواستن ، دلتنگی و وسوسه .

 

فرمت کتاب فرمت کتاب :

دریافت کتابدریافت  رمان منی که سخت میگیرم فرمت PDF

قسمتی از متن رمان منی که سخت میگیرم:
– “بدجنس! این بیچاره کجاش شبیه مکزیکیاست”؟!…خنده ش رو قورت داد!…خدایی کدوم مکزیکی
رو دیدی این هیکل رو داشته باشه؟ اون بدبختا که انگار مادراشون تو بچگی با ماهیتابه کوبوندن تو
فرق سرشون! موقعی که صداشون می کنی، چون گردن ندارن، تنه شون و هم می چرخونن!!…رمان منی که سخت میگیرم

********
پول مشروب رو کیومرث به عنوان کادوی عروسی حساب کرد!… ساعت نزدیک سه ی نیمه شب بود که هوس بستنی کردن! ماشین رو توی پارکینگ هتل پارک کردن و قدم زنون تا بستنی فروشی رفتن. این بار خشایار رو مجبور کردن تا پول بستنی ها رو حساب کنه!… رمان منی که سخت میگیرم

********
بالاخره در بسته شد و الی نفس راحتی کشید!… پروین جون با خنده به سمتشون اومد:
-چقدر گشتیم. من که گفتم اصلا تلفنش رو نیاورده خونه ی ما . داشتیم می رفتیم مسیر و دور و اطراف ماشینش و بگردیم.
رزیتا: خودش ولی مطمئن بود اینجا گمش کرده …رمان منی که سخت میگیرم

********
-می شه بگی دقیق چی گفت؟ شاید تو غلط فهمیدی؟
-هیس… اِ… می شنوه!… گفت، گفتی من آتیش بیارم… مثل مهتاب که بلا ملا سرت می آورده!…
-آتیش پاره! خب این که حرف بدی نیست.رمان منی که سخت میگیرم

********
موقع پانسمان پاش هم حواس الی به صورت شهاب بود… به چشم های گیراش که دوباره رنگ آشنا گرفته بودن. دلش برای این نگاه گرم و خاص تنگ شده بود. برای این توجه و مهربونی خالص… تازگی ها گدای محبت شده بود!…
از تماس محلول ضدعفونی با زخم زانوش، دلش ریش شد. انگشت هاش پارچه ی دامن رو محکم چنگ زدن…رمان منی که سخت میگیرم

********
لحنش رنجیده و غمگین بود… بیچاره از وقتی که فهمیده بود الیکا شوهر داره مثل قبل مؤدب و مهربون بود و حد خودش رو حفظ می کرد.
الی باز بغض کرد… روش نمی شد بگه از وجودش سواستفاده کرده تا همسر قانونیش رو بچزونه… که مشکلش دقیقا خود آقای گوش شنوا ست! صدای نخراشیده ی عمر از جا پروندش:
-هی… گریه نکن… هیچ مشکلی با گریه حل نمی شه وگرنه من باید از صبح تا شب اشک می ریختم تا مشکلاتم برطرف شن.رمان منی که سخت میگیرم

********
-خودم حرف می زنم. همه ی این بل شتا رو می گی چون واسه خواهرتم نمی خوای از عمه ت منت کشی کنی!
-آره تو راس می گی. روت و برم. همچین می گی انگار هیچ غلطی نکردی. موندم چطوری می خوای تو چشم عمه نگاه کنی؟ واقعا روت می شه بیای بازم بگی زنم برگرده؟…رمان منی که سخت میگیرم

“دوستان توجه کنید متون قسمتی از متن رمان به صورت کاملا اتفاقی از رمان انتخاب میشود و متون منتخب نویسنده رمان نیست”

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟